سه شنبه، 16 مه 2006 - دراز بکش آنجلینا

پاکت تهوع آبیه. وقتی با جوهر قرمز روان‌نویس روش می‌نویسم، انگار از یه جایی خون داره چکه می‌کنه. شاه‌عباس شیفته‌ی توالت‌ خلاصه‌ی هواپیما شده. از وقتی راه افتادیم تا حالا صدبار رفته اون تو. هربار خوشحال برمی‌گرده، کنارم می‌شینه و با ذوق احمقانه‌اش چراغ سبز روی در توالت رو نشونم می‌ده و چشمک می‌زنه. می‌گم: کاری هم می‌کنی تو هربار؟ مرد جوون ردیف جلویی، نوت‌بوکش رو روی زانوهاش گذاشته و هرچنددقیقه یه‌بار، restart ش می‌کنه. یا خودش می‌شه، نمی‌دونم. صدای هربار بالااومدن windows با بالاآوردن‌های ایرما قاطی شده. مهمان‌دار برای ایرما آب میاره. کاش پاکت تهوعش رو برنداشته بودم. مرد جوون داره tomb raider بازی می‌کنه. بازی که نمی‌کنه، مدام زنک رو می‌فرسته تو یه دهلیز سنگی که زیر پاش یه نیم متری آب وایستاده و از پشتش یه شبح بی‌ریخت به رنگ خون پرواز می‌کنه و از بالای سرش رد می‌شه. بعد زنک دراز می‌کشه روی زمین. سینه‌خیز می‌ره تا ته دهلیز، از زیر آب، می‌رسه به یک طاقی و هی مدام همین اتفاق تکرار می‌شه. دلم واسه زنک می‌سوزه. خیلی. شاه‌عباس دوباره بلند می‌شه که بره توالت. تا برمی‌گردم طرف نوت‌بوک جوونک، بازی رو stop کرده و داره Save ش می کنه. بعد دوباره restart می‌کنه و windows که بالا اومد، هی desktop ش رو refresh می‌کنه تا شاه‌عباس برگرده. ایرما پاکت‌های تهوع همه و جمع کرده تو دامنش. مرد جوون خیارشور گاز می‌زنه و زنک درازکش، سینه‌خیز از زیر طاقی رد می‌شه این‌بار. شاه‌عباس غمگین برمی‌گرده به طرفم. می‌گه: کاش ایرماخانم این همه بالا نمی‌آورد. آبرویمان می‌رود آخر. می‌گم: بهتر از اینه که هی سینه‌خیز بره تو اون دهلیز و دم طاقی گیر کنه. شاه‌عباس بلند می‌شه. این بار که برمی‌گرده refresh شده. چشم‌هاش داره از یه شیطنت بچه‌گونه برق می‌زنه. دست می‌کنه زیر بلوزش و یه سازدهنی درمیاره. باهاش ادای بالاآومدن windows رو درمیاره. جوونک به عقب برمی‌گرده و چشم‌هاش قفل می‌شه تو چشم‌های ایرما. در گوش شاه‌عباس می‌گم: یادته این آخریا واسه خان‌باجی از لندن خیاط آورده بودی واسه چهارتا چاقچوق زپرتی؟ یادش نمیاد. برگشته داره به جوونک آدرس می‌ده: منم دیگه! شاه‌عباس! همونی که دم در مواظب ماشین‌هام و یه خرده عقلم کمه! یادت اومد؟ ایرما به طرف جوونک سینه‌خیز می‌ره. شبح آلوارز پشت سرش، سرخِ سرخ پرواز می‌کنه. شاه عباس یه خیارشور گنده‌ی درسته می‌چپونه تو دهنش. با همون دهن خیارشوری می‌گه: یادم باشه رسیدیم، تا اینجای زندگی‌مو save کنم. پاکتی رو که روش نوشتم می‌دم دست جوونک. می‌گم: restart ش کن!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد