میج ک. حالا یک سریالکیلر درستوحسابی است. با کارنامهی مطول و پر و از خون و خونریزی. با مجموعهی متنوعی از روشهای گوناگون کشتن. همهجور قربانیای در رزومهاش دارد. مثل هر سریالکیلر موفق و ماندهگار دیگری، انگیزهی واقعی میج هنوز برای کسی دقیقن مشخص نیست. پلیس سالها در جستوجوی او بوده و تنها سرنخهایی که دارد، همین اطلاعات گاه متناقض و پراکندهای است که میج در وبلاگاش، Killing Blogly منتشر کرده است.
آنطور که از کامنتهای پستهای اولیهی وبلاگ پیدا است، در ابتدای امر، به نظر میرسد کسی واقعن کشته نشده است. این احتمال وجود دارد که میج قصد داشته از طریق قربانیهای مجازی و بیان دقیق شیوههای کشتن آنها، این شیوهی کار را تست بکند. شاید هم به دلیل اسامی مستعاری که برای قربانیان و جاها و زمانها اختیار کرده بوده، پلیس هنوز موفق به یافتن اجساد قربانیان اولیهی میج نشده باشد. آنچه مسلم است این است که در برههای، میج تصمیم میگیرد به کارش ابعاد وسیعتری بدهد. اطلاعاتی که از این زمان به بعد، در وبلاگ میج داده میشود، مستندتر و دقیقتر هستند. تا جایی که تقریبن جسد اکثر قریب به یقین قربانیان، توسط پلیس کشف و شناسایی شده است.
با توجه به جمعبندی دادههایی که از وبلاگ Killing Blogly به دست میآید و توسط دکتر ج. لندورز (مدیر دپارتمان مرکز مطالعاتی رواننژندیهای پیشرفته در جوامع صنعتی، KLPT ) تدوین شده است، میج فاقد هرگونه سندرمهای شایع دیگر سریالکیلرهای تابهحال شناخته شده است و همین امر پیشبینی خط سیر کاری میج را غیرممکن نموده است.
با بررسی موردی پستهای وبلاگ میج، که هر یک تنها به شرح کشتن یک قربانی بهخصوص اشاره دارد، میل به مینیمالیسم افراطی در شیوهها مشهود است. تا جایی که به نظر دکتر ال. پ. تراستروم، پژوهشگر ویژهی قتلهای سریالی در KLPT، میج قصد دارد در نهایت به خلاصهگی تام و تمام میل کند. این نیت به ویژه در آخرین پستهای این وبلاگ در لفافه بیان شده است. آنجایی که میج ابراز میدارد در آرزوی روزی است که بتواند از طریق وبلاگاش، آدم بکشد، بدون دخالت فیزیکی.
پدیدهی تاثیرگذاری بر روی جهان فیزیکی از طریق دنیای مجازی، قبلن در اندیشهها و نوشتههای پروفسور کای کلایورت و بعدها در انبوهی از قصهها و یکی دو فیلم سینمایی بهکار گرفته شد. نمونهی بارز آن ویروسی بود که به سرعت در اینترنت پخش میشد و کارکرد آن ایجاد قتلهای پیچیده و ظریف تصادفی در محیطهای واقعی بود. (مثل بههمزدن تنظیم چراغ راهنمایی به منظور ایجاد یک تصادف سهمگین و کشتن فرد مورد نظر). این احتمال که میج ایدهی اولیهی این کار را از آثار پروفسور کای کلایورت گرفته باشد، نزد بسیاری از کارشناسان محرز مینماید.
با توجه به پیدانشدن قربانیان نسل اول میج، این نظریه وجود دارد که میج به این نتیجه رسیده است که باید در ابتدا این کار با دخالت مستقیم فیزیکی مورد آزمایش قرار بگیرد تا تبحر لازم اندوخته شود. با عنایت به همین نظریه، قربانیان نسل دوم میج، تقریبن در معرض دید عموم قرار میگرفتند. یا پس از اشارههای مستقیم میج در Killing Blogly، توسط پلیس کشف میشدند.
نسل سوم قربانیان اما عمومن ناشناخته، موهوم و گاه شخصیتهای حقوقی هستند. هرچند شیوههای کشتن سادهتر و بیپیرایهتر شده است اما روح کلی حاکم بر قتلها، همچون نمونههای نسل دوم است.
با توجه به مسدودبودن وبلاگ Killing Blogly به منظور انجام تحقیقات پلیس و عدم امکان انتشار مستقیم نوشتههای میج در فضای عمومی، ناچاریم به ذکر گزیدههایی از این وبلاگ بسنده کنیم. با این توضیح که نگارنده به دلیل رعایت تشریفات امنیتی در جاها، زمانها، اسامی و برخی اتفاقات تغییراتی داده است.
بیست و سوم آگوست 1998
«تقریبن تمام ناخنها سیاه شدهاند. دور چشم راست ف. حلقهی کبودی به قطر 4 سانتیمتر دیده میشود. دست راست ف. را از یخچال درمیآورم. صداهای نامفهومی از ف. شنیده میشود. ابتدا تصور میکنم مشغول خواندن دعا است. هوا دارد روشن میشود. سیگارم را از روی دندانهای ف. برمیدارم. باید سه ساعت دیگر طناب اصلی متصل به ران را بکشم. گوش چپام از شدت ضربه هنوز زنگ میزند. جدارهی داخل گلوی ف. را با روغن انگور چرب میکنم تا تیغه سریعتر حرکت کند. صفحهای را که میخواندم گم کردهام. از فصل سوم دوباره شروع میکنم. ف. دچار ارتعاش خفیفی در ناحیهی تناسلیاش میشود. به نظر میرسد در نتیجهی تزریق اسپرسوی داغ باشد. شاید رنگ آبی برای اتاق کار کمی ملایم باشد اما آرامشی که ایجاد میکند، فوقالعاده است. زیر قهوه را دوباره روشن میکنم. سیگار ف. را بیرون میکشم. تکان کوچکی میخورد. خاموشاش میکنم. با محاسبات من دقیقن بیست و یک دقیقهی دیگر تکان شدیدی خواهد خورد و محتویات چشماش را بالا خواهد آورد. خراشهای گودی کمر ف. دوباره باز میشوند. پنجره را کمی باز میکنم تا هوای اتاق خنکتر بشود. شریان اصلی را به لولههای هیدروژن میبندم. خون در اثر رقیقشدن میتواند به راحتی سرد بشود و دوام بیشتری بیاورد. این کار فشار زیادی به ف. وارد میکند. تمام کرد. راس ساعت 3 و 45 دقیقهی صبح 23 آگوست. جمعکردن وسایل و آثار باقیمانده تا ساعت 6 و 20 دقیقه به طول میانجامد. سوزاندن و دفنکردن قسمتی از انگشتان، میماند برای بعد از صبحانه. باید بخوابم.»
دوازدهم نوامبر 2002
«بنجامین ت. حدود 45 ساله است. در خیابان سوم غربی، بالاتر از ادارهی مرکزی پست زندهگی میکند. امروز صبح او را کشتم. تقریبن بیصدا و ساده. توسط دو عدد سیم لخت برق که در امتداد آشپزخانه تا اتاق خواباش، روی زمین کشیده شده بود. فریاد نکشید. تکان شدیدی خورد. تقریبن به هوا پرت شد. ساعت 9 صبح از در پشتی خانهاش را ترک کردم. به نظر میرسد خانم مست همسایه، من را دیده باشد. به او سلام کردم. جواب نداد. بلندتر سلام کردم. گفت: برو گم شو عوضی. شمارهی 11 زندهگی میکند.»
سوم دسامبر 2005
«کشتن نویسندهی وبلاگ س. کار سادهای بود. ایمیلاش را هم چک کردم. جواب نمیداد. باید یک هفته بگذرد تا مطمئن شوم. برای سایت ت. ر. از شیوهی سوزاندن کامل استفاده خواهم کرد. جواب میدهد. آ. هنوز جواب کامنت من را نداده است. احتمال این که بو برده باشد هست. میشود که از طریق آی پی دیگری اقدام کرد. لینک ژ. را امروز برداشتم. بو گرفته بود. هرچند هنوز پلیس آن را پیدا نکرده است. دو تا از آخرین بازدیدکنندههای وبلاگام را زندانی کردهام. شیوه ساده است. دود اگزوز. دلام برای وبمستر دوستداشتنیام تنگ شده. باید تا حالا هفت تا کفن پوسانده باشد. فردا صبح کانتر وبلاگ را خفه خواهم کرد. با روسری. این موبیلتایپ هم بد کوفتی است. سه تا از شمارههای فونبوکام را دیلیت کردم. درد کمی کشیدند. ولی راحت بود. دارم تمرین میکنم با یک بار زدن Esc دو نفر را همزمان بکشم. کار سختی است. تنظیمکردن این که درست با هم بمیرند. سه روز مانده تا کسانی که به من لینک دادهاند را هم بتوانم سربهنیست کنم. از کارهای پلیس خندهام میگیرد. قبلن حرفهایتر بودند. قبل از منفجرشدن.»
من فکرکنم قاتل تمایل داره که به شهرت برسه! با این رساله و انتشارش از طرف موسیو گمونم به نتیجه هم رسید! (گمونم اگه اینجارو پیدا کنه همه بریم تو لیست سیاهش) چه هیجان انگیز D:
آقا لذت بردم زیاد بخصوص از پروژه 23 اگوست. باورم نمی شد پیشرفت تا این حد باشه تا حد کشتن 2 نفر با esc
چه متقاوت ! نمی تونم جلوی خودمو بگیرم و نگم که یاد توماس هریس افتادم .
نثرش عالی بود :)
میترسم!
فکر کنم نحوه قتل ۲۳ آگوست رو قبلا یکجا خونده بودم .
کجا ؟